یه مدت نبودم و اتفاقهای ناجوری افتاد که هنوزم ادامه داره
از شب تولد کیان شروع شد
چون خاله اینا اینجا بودن و تاریخ تولدت میشد شنبه تولدت رو زودتر گرفتیم
شب تولد با همه کمکهای داداشی برا سفارش کیک-خرید اسباب بازی-میوه -چدمان میز و تزینات
خلاصه شب همه اومدن و تولد برگزار شد
البته این وسط خیریتهایی بود مثلا کیک تولد برا ساعت هفت گفته بود اماده میشه و از اونجاییکه شایان جونی دیگه صبرش تموم شده بود و کلی منتظر شروع مراسم بود هی می گفت چرا مهمونا نمیان -چرا شروع نمی کنید خلاصه به بابایی گفتم زنگ بزن شاید کیک زودتر اماده شده باشه -زد و از شانس گفت اماده هست بیاید ببرید
کیان هم خونه عزیز جون بود و می خواستیم غافلگیرش کنیم
خلاصه رفتی با بابایی کیک اوردی و چیدمان کردیم و مهمونا اومدن و کیان تا وارد شد کلییییییییییییییییییییی ذوقید و به خوبی و خوشی شروع شد و کیک تقسیم و سرو شد
همه نشسته بودیم مشغول میوه خودن و باقی کارا که یهوووووووووو زمین تکون خورد
خیلی ترسیدیم اما سریع رد شد
از اونجایی که مامان عصرا معمولا تنها بود با شماها و بابا دیر می اومد عادت داشتم قفل می زدم توی در و شماها یاد گرفته بودین
خلاصه تکون که خورد همه بهم ریختن شایان رفت سمت در و خواست قفل بزن توی در که با اعتراض مواجه شد و تو همون حینی که اقا جون داشت قفل می گفت و بقیه می گفتن درو باز بزارین ممکنه زلزله بیاد
یهووووووووووووووووووووووووو تمام ساختمان شروع به لرزیدن کرد
همه جغ و فرار و داد میزدیم بچه ها بردارین
شایان -کیان -هستی
از شانس بد برق هم رفت و همه جا ظلمات شد
من تو اشپزخونه بودم تا دویدم تو پذیرایی و خواستم بچه ها پیدا کنم برق رفت و فقط تونستم راه خروج پیدا کنم
خیلییییییییییییییییییییییییییییییییی بد بود خیلی
همه رفتیم بیرون
همه همسایه ها ریخته بودن بیرون
جلوی خونمون فضای باز و پارک هست که خداروشکر همونجا ساعتی موندیم تا هم خودمون اروم شیم هم زمین
خلاصه اروم شد و با ترس و لرز رفتیم تو خونه و شام درست کردیم و خوردیم و شب با دلهره گذشت
و اماااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
امروز 10/8/95
همچنان لرزه ها ادامه دارن
دو سه تا ریشتر زیاد هم داشتیم و ریشترهای کم 1 و 2 و 3
هرروز داریم
نمی دونیم چی می خواد پیش بیاد
عده ای می گن اولی اصلی بوده و اینها پس لرزه هستن
عده ای میگن اینها پیش هستند و زلزله بزرگی در راهه
دلهره داشتن خیلی بده
بخصوص که من همش نگرانه شایانم
چون کیان جاش امنه
پیش اقاجون و عزیز جون و توی اتاق امن بسر می برن
اما از مدرسه شایان نگرانم هرچند نوسازه و مقاوم اما اینکه بچه ها شروع به دویدن کنن یا هر چیز دیگه شدیدا نگرانم کرده
خدا کنه هرچه زودتر بخیر بگذره
تمام شهر نگرانن و بلا تکلیف
خدا خودت مراقبمون باش
شايان و كيان ، نی نی مردهاي مامان...برچسب : تولد جشن, نویسنده : 9shayan89b بازدید : 149